Sunday, August 9, 2009




راهرو

,یادبود کشتار سال ۱۳۶۷
به بازماندگان کشتار, به مادران داغدار, به من, به تو, به تمامی مردم جهان, به جهان و به یاد جهان
.
.
امروز
برون از آن حصار‌ها
از آن دیوار‌ها
آیا آزادم؟

امروز
قرنی­ست از آن
امروز
مو‌هایم
با برف‌ها هم­نشینند
لیک هنوز
تمام سلول‌هایم
سر به دیوار می‌کوبند
با آن یاد‌ها
آن فریاد‌ها
آن خداحافظی‌ها
آن ساک‌هایِ باقی­مانده
آن راهرویِ باریک و دراز
آن­جا که پشت به دیوار
در کنار هم­زنجیران
ردیف نشسته به دو طرف راهرو
دزدانه از زیر چشم­بند
یک به یک
گام‌هایِ لرزانِ همسایه‌هایم را می‌دیدم
که به مسلخ می‌رفتند
آن انتظار تلختر از مرگِ
"نام بعدی"
آن گریه‌ها
آن ز خنده ریسه‌ها
...

آیا آن تک­درختِ بالایِ کوه
که محکوم­وار
سوختن ما را شاهد بود
روزی زبان خواهد گشود؟
رضا هیوا
سپتامبر ۲۰۰۲

No comments:

Post a Comment